محل تبلیغات شما



این روزها یک اصطلاح برای خودم ساخته‌ام: خودکشی درونی!!! من مبتلا به این درد عجیب و غریب هستم، برزخی که گاهی فکر می‌کنم هیچ گاه از آن بیرون نخواهم آمد. فکر کن یک طناب دار توی ذهنت بچرخد و تو هر لحظه خودت را با آن به دار بکشی بخاطر گناه های نکرده، بخاطر تفاوت های درک نشده ! این تفاوت‌ها گاهی آنقدر آزاردهنده می شود که جز خودکشی درونی راهی پیدا نمی کنم روحم هی دست و پا بزند و من مثل یک بچه بق کرده یک گوشه قلبم می‌نشینم و دست و پا زدنش را تماشا می‌کنم. حالا هی دلایل خودکشی درونی ام را با خود مرور می‌کنم: گل میخاستم و نخریدم تاب سواری دلم میخاست و نرفتم حرف روی دلم تلنبار شده و نگفتم دلم بوشهر خواست و نرفتم پاستا خواست و نخوردم کفش خواست و نخریدم دلم احوال پرسی خواست و نشنیدم دلم خواست و نشد بدی دیدم و اعتراض نکردم کاش می شد خوابید و دنیا را به آدم‌هایش واگذار کرد.


ذهنم شاعره و خیلی سخته برام که بخوام متن تبلیغاتی و توضیح محصول با نگارش عادی و رسمی بنویسم
فکر کنید راجع به تلویزیون می‌نویسم یهو بر میگردم می بینم متنم اینجوری شده:
به طور قطع به رویا سفر خواهید کرد و عمق تصاویر خاطره‌ای به یاد ماندنی را ثبت می‌کنند در ذهنتان
آنجاست که پی می‌برید قدرت بشر در خلق و ایده پردازی چه اندازه هم پای آرزوهایش بال و پر یافته.

متن که تموم شد برمی‌گردم بخونم و ویرایش کنم میفهمم چه گندی زدم و اینجوری میشه یهو:
با استفاده از فناوری دیپ بلک عمق تصاویر تیره بیشتر شده و  این امر به شما امکان می‌دهد تصویری واقعی تر را تماشا کنید و در طولانی مدت سلامت چشمانتان را نیز تضمین خواهد کرد.


همین حد کافیه یا بازم بگم چطوری دچار دوگانگی نویسندگی شدم؟


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ابزار دقیق